بعد از 50 روز تاخیر ...
دختر گل قشنگم بعده ۳ ماه تاخیر برگشتم تا دوباره برات بنویسم این ۳ ماه کلی اتفاقات خوب و بد افتاد که بزرگترین و با شوکوهترین اون تولد شما بود عزیز دل مامان ۵۰ روز که ایران بودیم که اصلا نمیتونم توصیف کنم که چه جوری گذشت عین برق و باد روزا و ساعتا گذشتن و ما برگشتیم مامان بزرگا و بابا بزرگا باورشون نمیشد که تو ثمرهٔ عشق ۱۰ ساله ما را میبینن و همش از این بغل به اون بغل تو آسمون بودی عمها از همه جا اومده بودن که کنار ما باشن عمه سیمین از لندن و عمه سامب از بلژیک اومده بود خاله نارملا هر روز که از سر کار میومد یه چیزی واسه تو داشت و .... خیلی روزهای قشنگی بودن حیف که زودی گذاشتن و ...
نویسنده :
نرسج
10:15